گاهی اوقات قرآن را فقط برای ثوابش می خوانم. گاهی با خودم می گویم چرا آیه های قرآن برایم تکراری شده اند؟ چرا معنای خاصی برایم نمی دهند و به من ربطی ندارند؟ مگر قرآن برای من هم نازل نشده است، مگر نمی گویند اگر می خواهی خدا با تو صحبت کند، قرآن بخوان؟ پس چرا انگار یک نواخت شده اند و تکراری، مثل تمام زندگی ام؟
آری، دقیقاً نکته همین جاست؛ زندگی!
اصلاً زندگی یعنی چه؟ زنده+گی کردن! آیا می شود زنده بودن هم تکراری شود؟ زنده یعنی مرده نیستی. مرده یعنی چه؟ چون حرکت نمی کند، حرف نمی زند، می گوییم مرده است. لحظه هایش همه تکراری اند، تکرار لحظه های قبلی اش. اگر تکانی بدهی به خودت، اگر حرکت کنی، اگر حرف بزنی، اگر هر روزت تکرار روز های قبل نباشد، می گویند زنده ای! آن وقت است که قلبت تکان می خورد. قلبت که تکان خورد صدای خدا را می شنوی! فرقی نمی کند کجای قرآن را بخوانی، حس می کنی آیه به آیه اش با تو حرف می زند. گاهی دلداریت می دهد، گاهی نصیحتت می کند و یا راه نشانت می دهد. انگار آیه همان لحظه برای تو نازل شده است.
تازه می فهمی قرآن زنده است، تو مرده بودی و نمی شنیدی.