عاشق
دوشنبه, ۲ ارديبهشت ۱۳۹۲، ۱۲:۱۸ ق.ظ
بسم الله الرحمن
عاشقی دلش شکست. از معشوقش وعده ی عذاب شنیده بود. معشوقش نگفته بود که می خواهد او را عذاب کند، اما او دلش شکست. فقط خیال این که مانند دیگران عذاب می شود دلش را خورد کرده بود. انگار که چشم هایش سوراخ شده باشند، می گفت و می گریست: ای عزیزم! ای سرور من! ای همه کس من! اگر بگذاری که میان عذاب شدگانت سخن بگویم، آن چنان ضجه و ناله می کنم و چنان فریاد می زنم وآن قدر شیون می کنم، که مادری بچه از دست داده. اصلا من بر عذابت صبر می کنم، ولی تو بگو دوریت را چگونه تحمل کنم؟ گیرم که عذابت را تحمل کردم، این که تو بخشنده ترینی را چگونه تحمل کنم؟
(برداشت آزاد از دعایی که امام عشق به کمیل آموخت)