صمیمی

بسم الله الرحمن

عاشقی دلش شکست. از معشوقش وعده ی عذاب شنیده بود. معشوقش نگفته بود که می خواهد او را عذاب کند، اما او دلش شکست. فقط خیال این که مانند دیگران عذاب می شود دلش را خورد کرده بود. انگار که چشم هایش سوراخ شده باشند، می گفت و می گریست: ای عزیزم! ای سرور من! ای همه کس من! اگر بگذاری که میان عذاب شدگانت سخن بگویم، آن چنان ضجه و ناله می کنم و چنان فریاد می زنم وآن قدر شیون می کنم، که مادری بچه از دست داده. اصلا من بر عذابت صبر می کنم، ولی تو بگو دوریت را چگونه تحمل کنم؟ گیرم که عذابت را تحمل کردم، این که تو بخشنده ترینی را چگونه تحمل کنم؟

(برداشت آزاد از دعایی که امام عشق به کمیل آموخت)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۲ ، ۰۰:۱۸
امین دوست

به نام آن که می کُشد

ای عشق! من تو را تجربه کرده ام یا تو مرا؟ من مردم یا تو؟

احساس می کنم قلبم خالیست. دلم برای زندگی تنگ شده است. خیلی وقت است که شعر نگفته ام. اصلاً خیلی وقت است که چیزی ننوشته ام. به صدای باران گوش نداده ام.ستاره ها را نبوسیده ام.لب هایم خشک شد از بس که شبنم را میان کلماتم نیاوردم. این بار گوش هایم صدای پای پاییز را نشنید.

دلم برای کودکی تنگ شده. فقط برای گریه هایش. فقط برای گریه هایش. هق هق مظلومانه ی کودکی را آرزو می کنم. وقتی به آینه نگاه می کنم دلم می سوزد برای معصومیت بچگی ام.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۱ ۲۸ فروردين ۹۲ ، ۰۱:۰۶
امین دوست

به نام بی وصف که هر چه در توصیفش بر آمدم، عجزم مرا ز بی نهایتش خبر داد

سلام به... سلام به... نمی دونم، دوستان، وبلاگ نویسان، نمی دونم. خلاصه می خواستم بگم که ما هم اومدیم. یاالله! با اجازه!

دل نوشته! یعنی هر چی دلم خواست می نویسم. یعنی می خوام که نوشته های تو وبلاگم تولید داخل باشه(یعنی خودم)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۲ ، ۲۲:۵۴
امین دوست